باخیش
جمعه 23 فروردین 1392
بؤلوم | فرزانگان یازار : balva
+0 به يه ن

الله باش اوسته حقدي..

از اداره ي آموزش و پرورش به دبيرستان فرزانگان........؟

كه چي .!؟قضيشو نفهميدم

اين اداره هم خودشو مسخره كرده يكي نيس به عموجون بگه ديگه نيا مدارس خودت بشين صورت جلستو تو خونتون بنويس

تا حالا اين همه اومدي چي شده اين همه گفتيم كدوم مشكلمون حل شده...؟

آقاي x اومده كلاس بعد معرفي ميگه مشكلاتتونو بگين مگه ترس از بازجويي ميذاره آدم حرف بزنه اونم با اون آنتن هايي كه مدير عزيز تو كلاسا كار گذاشته. باالفرض گفتيم كي بهشون رسيدگي ميكنه

زندگي ماهم شده زندگي دالتون ها در زندان از ترس لوك خوش شانس جيكمون در نمياد...

از كلاس هاي بالاتر شنيديم كه درباره ي يكي از دبيرا به آقاي y  اعتراض كرده و آقاي yدر جواب گفتن نه تنها من بلكه از من بالاترم نميتونه اين دبيرو از ديرستان بندازه بيرون.(خودتون كه فهميدين كي رو ميگم)

خلاصه ي مطلب تصميم گرفتيم بريم دبيرستان شاهد هم دبير خوب هم فضاي خوب همم ميتونيم خودمونو نشون بديم.

ولي يه هه كي(yehekki)تا نفهمونيم كي هستيم دست بر دار نيستيم.

نويسنده:پارلا